داستان غم انگیز پدر و فرزند
 
بچه های دانشگاه غیر انتفاعی زرندیه -
دنيا چيز بدي نيست چيز كمي است....
 
 
چهار شنبه 19 شهريور 1392برچسب:داستان غم انگیز پدر و فرزند, :: 23:58 ::  نويسنده : احمدی*

مردي در حال پوليش كردن اتوموبيل جديدش بود كودك 5 ساله اش تكه


سنگي را برداشت و بر روي بدنه اتومبيل خطوطي را انداخت.


مرد آنچنان عصباني شد كه دست پسرش را در دست گرفت و چند بار محكم دست


او را  زد بدون انكه به دليل خشم متوجه شده باشد كه با آچار پسرش را تنبيه نموده


در بيمارستان به سبب شكستگي هاي فراوان انگشت هاي دست پسر قطع شد.


وقتي كه پسر چشمان اندوهناك پدرش را ديد از او پرسيد "پدر كي انگشتهاي من


در خواهند آمد؟


آن مرد آنقدر مغموم بود كه هيچ نتوانست بگويد به سمت اتوموبيل برگشت


وچندين بار با لگد به آن زد.


حيران و سرگردان از عمل خويش روبروي اتومبيل نشسته بود و به خطوطي كه


پسرش روي آن انداخته بود نگاه مي كرد. او نوشته بود:


"دوستت دارم پدر"


روز بعد آن مرد خودكشي كرد.....



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:



درباره وبلاگ


قصد ازدواج نداریم :D . . . شعار ما در زندگی پاکی و درست زندگی کردن در یک کلام آدم بودن است. خاک شد هرکه بر این خاک زیست ٬ خاک چه داند که در این خاک کیست سرانجام که باید در خاک رفت ٬ خوشا آنکه پاک آمد و پاک رفت . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . چون من ندار بودم عروسک قصه ام پرید! دارا که باشی سارا با پای خودش می آید...! . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . تاریخ ایجاد وبلاگ:1391/12/9
باز هم یه هنر جدید یه آهنگ جدید از بچه های دانشگاه
به درخواست دوستان 13 آذر تولد khanoom sogand خـــدایـــا ! خودم را دوست دارم آغوشت چه اتفاقی افتاده دو برادر... محرم ماه محرم قيامت بي حسين غوغا ندارد احساس رضایت اسیر تو که باشم....آزادمـــــ واقعا چرا ؟؟؟؟ |: طنز باحال دلنوشته 99 ســــــکوت طنز(6)دانشجــــــــوو خجسته عید سعید غدیر خم مبارک :D چرا دانشگاه ها رو خارج شهر می سازن؟:| ضـــــد حـــــــال درد داره نه ندارم.... با من قدم بزن ب درکــــ